ندای آشنا

این وبلاگ درجهت رشد واشاعه آواز ایرانی اهتمام می ورزد.

ندای آشنا

این وبلاگ درجهت رشد واشاعه آواز ایرانی اهتمام می ورزد.

درخت سیب

تو به من خندیدی

و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه

سیب را دزدیم... باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلود به من کرد نگاه

 سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی

و هنوزسالهاست که در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تکرار کنان

می دهد آزارام

و من اندیشه کنان،غرق این پندارم

که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت؟!!!

 

من به تو خندیدم

چون که می دانستم

تو به چه دلهره از باغچه همسایه

سیب را دزدیدی

پدرم از پی تو تند دوید

و نمی دانستی

باغبان

پدر پیر من است

من به تو خندیدم

تا که با خنده خود

پاسخ عشق تو را، خالصانه بدهم

بغض چشمان تو لیک

لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

دل من گفت برو

چون نمی خواست به خاطر بسپارد

گریه تلخ تو را

و من رفتم

و هنوز

سالهاست که در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض نگاه تو ،تکرارکنان

 می دهد آزارم

و من اندیشه کنان،غرق این پندارم

که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت؟!!!